وب سایت شخصی محبوبه چنگیز

خانم مارپل خانه را رنگ می کند-قسمت پنجم

🙋‍♀️

سلام آنت جان خوبی؟ عزیز دلم دوست دارم از حال و احوالت برام بگی 😊خیلی وقته از تو بی خبرم

میگند آدم پیر میشه پرحرف میشه حکایت منه که هر دفعه چه قدر اسمون ریسمون به هم میبافم و کنارم هم نیستی برام حرف بزنی .

خواستم بگم آنت جان عزیز دلم دیشب خیلی آشفته بودم از نحوه چیدمان اتاق ،ولی گویا حرف زدن با تو آرومم کرد هر چند که تو دور از من هستی.

صبح که بلند شدم شکر خدا،  خیلی سرحال بودم.

میدونی آنت جان علت استرس من این بود که داشتم سعی می کردم چیدمان اتاقم رو مانند ساکنین اینجا انجام بدم‌ و  حس میکردم انجام این کار یک قانون هست و همرنگ جماعت شدن خوبه .در حالیکه وقتی فکر کردم دیدم من به خیلی از وسایلی که اونها استفاده میکنند احتیاجی ندارم .چیزهای دیگه ای برای من مهم هست مثل رنگ کردن خونه که امروز انرو خودم رنگ کردم کلی قیافه اش بهتر شد و از اون حالت شیر برنجی دراومد .

کلی وسایل اضافی تو خونه بود که برای ساکنین قبلی بود اونهایی که برایم قابل استفاده نبود بخشیدم رفت و برخی رو هم به مدل نیازهای خودم بهبود دادم و استفاده کرد .

مثلن بعضی هارا  رنگشان کردم و یا بعضی دیگر را جایشان را تغییر دادم .از داخل یکی از اتاقها بعد از چیدمان عکسی انداختم و همینطور از بیرونِ خونه .

بنظر من رنگ ها واقعن شادی بخش هستند و آدم رو آروم میکنند .

شاید هنوز از خیلی از سوراخ سُنبه های خونه سر درنیوردم ولی الان تقریبن ترسم ریخته و کم کم به اون قسمتها هم سرکشی میکنم .

خواستم بگم آنت عزیز برای شروع هر کارِ سختی ،استقامت خیلی مهمه .چون اولِ کار، آدم با شکستهای زیادی روبرو میشه ولی مهم جا نزدن و ادامه دادن اون کار هست که باعث میشه ادم احساس شادی کنه و حس خوبی رو تجربه کنه .الان من دقیقن همین حس رو دارم شروع کردم و جالبه به جریان افتاده

داستانهای مرتبط

ماجراهای مارپل قسمت اول

ماجراهای مارپل و آنت -قسمت چهارم

ماجراهای مارپل و  آنت -قسمت ششم

0 0 vote
Article Rating
Subscribe
Notify of
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
0
Would love your thoughts, please comment.x
()
x