کلاس نظم شخصی
جناب آاقای کلانتری عزیز
سلام
امیدوارم که حال دلتان خوب باشد .
میخواستم در مورد وضعیت زندگیم بعد از شروع در کلاس نظم شخصی به خاطر مسایل مربوط به شیوع بیماری کرونا ،محدودیتهای تردد شهری و بین شهری ،گرانی و تورم شدید اقتصادی من نیز کم کم خانه نشین شدم و این موضوع برای شخصی چون من که از 4 سالگی به صورت مداوم و پیوسته بیرون بودم تا الان که نزدیک45سال به شغل بیرون گرد مشغولم و نه ولگردی و وبگردی،آنهم در لباس دختر شیطون بلا ،دانش آموزی ،دانشجویی و کارمندی .
در ابتدای این دوران عزلت نشینی در ذهنم مجلس جشن و شروریبر پا بود بیا و ببین آنچنان ذوق کرده بودم که تا لنگ ظهر در رختخواب میماندم و با تمام وجود انتقام کم خوابیهایم را از خودم میگرفتم بارها برای اینکه روی خودم را کم کنم به زور میخوابیدم و خودم را تحت فشار قرار میدادم.
این کار را تا جایی ادامه دادم که به عمل مقدس خوردن و خوابیدن مشغول شدم و دچار فراخی باسن شدم . دیگر کودک درونم حوصله شیطنت و جنب و جوش نداشت او معتاد شده بود به خواب .
فکر میکردم مگسی شدم که دیگر اخرای عمرش رسیده و نمیتواند پرواز کند . تمام بالهایم را به رختخواب چسبانده بودند .
سعی کردم که خودم را از این وضعیت نجات دهم یاد مردی افتادم که دگمه خرید و مجبور شد برای خودش کت و شلواری برای آن تکمه بدوزد این بود که تصمیم گرفتم وسایل خانه را با توجه به بودجه ام تغییر دهم .تعویض کردن آینه حمام همان و تغییر دکور وسایل خان هم همان . قیمتها کمرشکن ،اجناس بی کیفیت ،یعنی بگویم
خون دلی خوردم که مپرس
درد خرجی کشیدم که مپرس
با تمام این حرفها چون می خواستم حال خودم را خوب کنم خودم را دلداری میدادم و مانند شیر در تعئض اجناس خانه عمل کردم .
تا اینکه در اوایل اسفند کارهایم تمام شد . خوب برای من یک سال در خانهمانند فاجعه بود انگار مگسی را مجبور به نشستن کنند تو خود خوان حدیث این مجمل را.
خوابهای من طولانی تر شد طبق قانون سوم نیوتن که برای هر عملی عکس العملی است و این قانون هم برای من کار میکند با ابن فرق که تمام عکس العلمهای من در مورد رفتارهایم دو چیز است یا خواب است و یا خنده .
روشنتان کنم اگر ناراحت شوم میخوابم ،سردم میشود میخوابم ،کرمم میشود میخوابم ،گرسنه میشوم بیهوش میشوم میخوابم ،چشم درد میگیرم میخوابم ،عصبی می شوم میخوابم فقط میزان خواب و عمق خواب در اتفاقات متفاوت است . و هر چه عمق خواب عمیق تر، هوشیاری من بعد از بیدارشدن از خواب کمتر است و 2 الی سه ساعت طول میکشد تا مغز من لود شود و بعد از هوشیاری بعلت خستگی برای هوشیار دوباره خوابم میبرد .
در این دوران که من هر کار کردم به صورت موقت حال خوبی را تجربه میکردم و دیگر خواب بر من غلبه کرده بود و داشتم به سرنوشت اصحاب کهف دچار میشدم و از آنجایی که خدا قصد دارد داستان انها منحصر به فرد بماند و من برای خوذپدم داستانی تولید نکنم آگهی کلاس را در دستان شاهزاده ای به نام آقای دکتر خواجه حیدری دیدم . اول که انقدر گیج و ناامید بودم سرسری گرفتم .
دیدم در این یک سال، یلللی تلللی کردن خسته ام کرده است و دذیگر پولی نیز برای خرج کردن ندارم پس تصمیم گرفتم به سرزمین آدمها برگردم .
در ابتدای سال 1400ا ،کارم را با یک سفر به بوشهر شروع کردم و بعد از یکی دو روز غیبیت در کلاسها شرکت کردم .بعد از این همه خوشگذرانی ،دل مردگیها سعی کردم صبحها زود از خواب بیدار شوم حالا با کمک قرص ملاتونین یا با ساعتهای گوش خراش ساعت که مانند طبلی بر سرم میکوبید
تا انجا که توانستم خودم را با کلاس هماهنگ کردم از عادتهای رهاشده شروع کردم خواندن ،ورزش ،پیاده روی در حیاط خانه کم کمک موتورم روشن شد .
واقعیت دوست دارم با نوشتن نسخه بهتری از خودم شوم نه قصد معروف شدن و نه مشهور شدن .
پس دوباره سعی کردم به قول شما خودنویس شوم شاید انداختن دوربین به زندگی ام هم باعث شود موقعیت خودم را بهتر دریابم و هم داستانم کمک به شخص دیگری کند .
در کلاس در مورد شانسهای زندگی صحبت کردید و اعتراف میکنم به قدری شانسهای دوران حیاتم زیاد بود که قادر به شمردن ان نداشتم و حتی بیان کردن ان . دیدم در دریای شانس شنا میکنم سعی کردم با شرجه زدن در انها و حس کردن تک تک انها با تمام سلولهای بدنم لذت و شادی درونی را به بدنم برگردانم . چند مورد محدوش را در پستها نوشتم و این باعث شد که قدردان خداوند بیشتر باشم .
از روابطی گفتید که هم خودم کمتر کرده بودم و هم کرونا تشدیدش کرده بود .
سعی کردم دوباره از جنگ با خود دست بردارم چون واقعن زندگی چیز خارق العاده ای نیست به قول براین مگی در مواجهه با مرگ ،فقط باید زندگی کرد و همین کارهای کوچک لذت برد .
شاخ و برگ اضافی رخت خواسته هایم را هرس کردم و سعی کردم به ان سرو سامان دهم و از دیدن انها لذت ببرم
مدتی است تمرین تارم را جدی تر گرفتم هنوز کمی درگیر قضاوتها هستم در مورد بد نوشتن برچسبی بر آینه زدم که تا بد ننویسی نمیتوانی به خوب نوشتن دسترسی پیدا کنی .تا کتاب خوب نخوانی نمیتوانی خوب بنویسی . اگر هر روز ننویسی ،اگر هر روز پیاده روی نکنی ،اگر در دل ترسهایت ورود نکنی ،اگر از قضاوت ها بترسی ،اگر کمی ول نچرخی ،اگر سکوت را تجربه نکنی ،اگر در میان مردم نباشی و مهمتر از همه اگر هر شب دوربین بررسی اعمالت را روشن کنی و کارهایت را نظاره کنی نمیتوانی نویسنده خوبی باشی .چون حرف عادی ارزش نوشتن ندارد پس چیزی را بیان کن که گره از مشکل زندگیت باز کند
باز هم از شما استاد عزیز ممنونم و سپاس بابت بودنتان .
روز معلم بر شما مبارک
ارادتمند شما محبوبه چنگیز
13/02/1400